مدرسه

ساخت وبلاگ

یک روز صبح مادری برای بیدار کردن پسرش رفت...

مادر : پسرم بلند شو ، وقت رفتن به مدرسه است !
پسر : اما چرا مامان ؟ من نمی خوام برم مدرسه!
مادر : دو دلیل به من بگو که نمی خوای بری مدرسه !
پسر : یک که همه بچه ها از من بدشون می یاد ! دوما همه معلم ها از من بدشون می یاد !
مادر : اُه خدای من ! این که دلیل نمی شه ! زود باش تو باید بری به مدرسه !
پسر : مامان دو دلیل برام بیار که من باید برم مدرسه ؟
مادر : یک تو الآن پنجاه و دو سالته ! دوما اینکه تو مدیر مدرسه هستی !!!

 

سلام سلام یه سلام مخصوص به دانش آموزان عزیزی که چند روز دیگه..گریه

بی خیال..این هم یک داستان طنز تقدیم به شما! 


قصه های کودکی...
ما را در سایت قصه های کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdad softhaaa18970 بازدید : 311 تاريخ : يکشنبه 5 آبان 1392 ساعت: 22:59